-
نوشتههای تازه
آخرین دیدگاهها
- kiana در پارک کردن ممنوع
- kiana در پارک کردن ممنوع
- مهسیما در باز آمدیم
- امير در Hosn joooo
- روزهای جانبازی در کمک بخوام؟ کمک نخوام؟
بایگانی
دستهها
اطلاعات
بایگانی دسته: نوشته های نارون
پارک کردن ممنوع
به نام مهربانترین بعد از ظهر یک روز سرد زمستانی بود. ساعتی پیش برف سبکی باریده بود و سوز سردی هم در حال وزیدن بود. این را از حرکتِ ملایم شاخههای خشک درختهایی که از پنجره سالن مطالعه پدیدار بود … ادامهی خواندن
ارسال شده در نوشته های نارون
2 پاسخ
فرشته خدایی
به نام تواناترین فرشته خدایی ـ خانم! همین بیمارستان خوبه؟ نگاهم به سر فرشته که روی پاهایم قرار داشت، خیره بود. سرم را بالا گرفتم و از پنجره ماشین، به تابلوی بیمارستان نگاه کردم. بیمارستان و زایشگاه شوق زندگی ـ … ادامهی خواندن
ارسال شده در نوشته های نارون
دیدگاهها خاموش
اصلاح فرهنگ کلامی
مگه کوری؟ مگه کری؟ مگه دستم اینجوریه (همونجوری )! مگه خودم چلاقم!! منگل! عقبمونده و هزار عبارت دیگه! شاید خیلی از آدمها حتی خود ما ناخواسته در صحبتهای روزمره این تعابیر را استفاده کنیم. اما آیا نمیشود جور دیگری حرف … ادامهی خواندن
ارسال شده در نوشته های نارون
6 پاسخ
کمک بخوام؟ کمک نخوام؟
سلام چند وقت پيش تو وبلاگ یکی از دوستان معلول مطلبی خوندم؛ مضمونش این بود که اگر من معلول از یک فرد غیر معلول تقاضای کمک کنم یعنی تحقیر معلولها. وقتی داشتم اون مطلب رو میخوندم با خودم گفتم: پس … ادامهی خواندن
ارسال شده در نوشته های نارون
8 پاسخ
هوای تهران
به نام مهربانترین بعضی روزهای بهاری و پاييزی، وقتی بادملایمی میوزد و پرتوهای خورشید همه جا را روشن میکند، تهران حال و هوای دیگری دارد. هوا نه سرد است و نه گرم، نه مرطوب است و نه خشک؛ همه چیز … ادامهی خواندن
ارسال شده در نوشته های نارون
11 پاسخ
خاطرات دختری از فضا(قسمت سوم)
در سیاره ما به ما گفتهاند که این جسم شما و چهار چرختان وسیله است. موقتی است. برای این است که مدتی با آن تمرین کنید و تجربه به دست بیاورید. مادرم میگفت: « چهار چرخی ۵۴۰ زیبای من! یادت … ادامهی خواندن
ارسال شده در نوشته های نارون
3 پاسخ
خاطرات دختری از فضا(قسمت دوم)
دیروز یک زمینی کوچک به من گفت؟ تو معلولی؟ چند ثانیه با تعجب به او نگاه کردم و گفتم: بله! من معلولم! مگر تو نیستی؟ و او گفت نه! دلم برایش سوخت. هنوز به او یاد ندادهاند که همه ما … ادامهی خواندن
ارسال شده در نوشته های نارون
4 پاسخ
خاطرات دختری از فضا(قسمت اول)
به نام خدا دوستی دارم به نام نارون. نارون جون به ما افتخار داده تا توی وبلاگ گروهی مطلب بگذاره.تا زمانی که خودش به جمع ما بپیونده من با نامش مطالب زیباشو پست می کنم. این مطالب یه سری دنباله … ادامهی خواندن
ارسال شده در نوشته های نارون
30 پاسخ